شعر یزد از شاعر یزدی رواست

ساخت وبلاگ
 صبح یکشنبه هفتم خرداد 1346  ، جلوی در ورودی دانشکده ادبیٌات دانشگاه تهران ایستاده بودم که یکی از دوستان میبدیِ یکی از همکلاسان آمد و سراغ عبدالله را از من گرفت ؛ و تا گفتم امروز نیامده ، گفت این هم که عبدالعمر است . شعر مربوطه را برایش خواندم . خندید و گفت : تو هم این شعر را بلدی ؟! .
قضیه این است که هفتاد – هشتاد سال پیش از این یکی از مدٌاحان میبد به سراغ یکی از بزرگان آن ناحیه رفته شعری در مدح وی می خواند به امید این که صله ای بگیرد . امٌا چون صله ای نمی گیرد به هجو همان بزرگ که عبدالنبی نام داشته است می پردازد و بالبداهه می سراید :
آنکس که تو را عبدِ نبی نام نهاده ست
...ه خورده ! غلط کرده ! تو عبدالعمر ستی
سالهای دهه های 1340 و 1350 و شاید هنوز هم این شعر مانده و بر سر زبان ها است بدون اینکه دیگر کسی از شاعر گمنامش باخبر باشد .
برحسب اتفاق همان شب منزل یکی از اهالی کن ، در شمال غرب تهران ، میهمان بودیم ؛ و پذیرائی با انواع توت . پس خاله پدرم مقدار زیادی توت در یک دیس ریخت و جلوی خود گذاشت و گفت :
به مال مفت رسیدی حلال کن خود را
که این معامله کم اتفاق می افتد !
از نام و نشان شاعرش که پرسیدم ، نمی دانست . شعر زیر هم مثل شعر قبلی ، همان پسر خاله برای دخترکوچولوئی از فامیل که باچادر وارد مجلس مردانه شده بود خواند :
خوبرویان گشاده رو باشند
تو که رو بسته ای مگر زشتی ؟!
از حوالی 1330 تا 1340 که به حمٌام عمومی می رفتم و به خوبی هم به خاطر دارم ؛ در سر بینه حمام های عمومی ، چه در یزد و چه در تهران ، در جائی که در منظر عموم باشد شعری به خط درشت خوش نوشته بودند به این ترتیب که :
هر که دارد امانتی موجود
بسپارد به بنده وقت ورود
نسپارد و گر شود مفقود
بنده مسؤول آن نخواهم بود
آن زمان ها که یادگار نویسی بر در و دیوار اماکن عمومی بسیار متداول بود برخی این شعر را هم ( که می گفتند از فردوسی است و من مطمئن نیستم ) بر در و دیوار به عنوان یادگاری می نوشتند:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سر چشمه ای بر بسنگی نبشت
بسا تیر و مرداد و اردیبهشت
بیاید که ما خاک باشیم و خشت
قدیم که به ییلاق می رفتیم و بدون تلویزیون و رایانه و... قدم زنی جمعی عصرها از برنامه هایمان بود روزی از یک دبیر ادبیٌات درباره شاعران این شعرها پرسیدم . گفت این شعرها از همان شاعری هستند که سروده است :
این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند
یاران رفته با قلم پا نوشته اند
سنگ مزارها همه سربسته نامه ایست
کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند
( که گویا از صائب تبریزی باشد )  
شعرها زیبا هستند امٌا بدون این که شاعرانشان شناخته شده باشند . قدیم وقتی چنین اشعاری را درکتابها ذکر می کردند به جای نام شاعرشان می نوشتند : « لا ادری » ؛ یعنی « نمی دانم » . مثل :
افسوس که مردمان دانا رفتند
شیرین سخنان مجلس آرا رفتند
اینان که در این زمانه آدم شده اند
از ننگ همین ها است که آنها رفتند

الآن باید بروم ناهار ( بفرمائید ! ) چند روز دیگر تعدادی از این شعر ها را می گذارم که ببینم آیا شما سراینده شان را می شناسید ؟ و البته مقداری هم درد دل دارم که ...بماند ....... 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : ناشناختگی شاعر , اشعار مشهور , ادبیات شفاهی , شعر های داستان دار , , نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 764 تاريخ : 19 ارديبهشت 1392 ساعت: 8:41

 
یکی از این ابزارهای قدیمی آموزش و تشویق کودکان به یادگیری شعر و شعر خوانی ، مشاعره بود که در دهه های 1350 و به خصوص 1340 که شخصا" به یاد می آورم به شدٌت رایج بود و از جمله در نبود و کمبود سینما ، تلویزیون ، اینترنت و رادیو وسیله ای برای گذران اوقات فراغت هم محسوب می شد و البته ، بدون این که بخواهیم از ابتذال ، که اصولا"به آن معتقد نیستیم.... ، صحبت کنیم « مردمی » می گردید .
یک لحظه با هم بازگردیم به دهه 1340 در یک میهمانی بزرگ که جوانان میهمان و به خصوص دختران به منظور سرگرمی در یک اتاق جمع شده اند و باب مشاعره را باب کرده اند و به حرف میم رسیده اند که :
حسین:
مشاعره می کنم با مرد خفته !
جوابم را بده شعر بی نقطه
زهراء :
روده سگ را عمر عمامه کرد
احمدو محمود را آواره کرد.
می بینیم که اینجا شروع شعر بعدی با حرف خاتمه شعر قبلی رعایت نمی شد ، و این « استثناء » مورد قبول همه بود. یا گاه توهین هائی ضمن مشاعره به مخاطب صورت می گرفت که چون در جریان مشاعره بود از آن می گذشتند ؛ مثلا" در این بیت شعر :
مشاعره می کنم با مرد ناشی
خری گم کرده ام شاید تو باشی
یا :
نگاهم با نگاهت کرد برخورد
نمی دانم چرا حالم به هم خورد !
مردم این شعر ها را پذیرفته بودند . پس این شعرها کاملا" « مردمی » بودند و در چارچوب « ادبیات شفاهی » ( که بیش از آنکه موضو ع ادبیات باشد موضوع مردم شناسی است ) جای داشتند .این گونه شعر ها ابزار مراوده عامه مردم و به جرئت می نویسم که عموم مردم و غالبا" به صورت ضرب المثل بودند :
از کرامات شیخ ما چه عجب
پنجه را بازکرد و گفت : وجب !
از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است !
مردمان مس را مطلا می میکنند
استاد باقر نقره را مس می کند
از طلاگشتن پشیمان گشته ایم
 مرحمت فرموده ما را مس کنید
آنچه بگندد نمکش می زنند
وای به وقتی که بگندد نمک !
قزبان روم خدا را
یک بام و دو هوا را
این ور بوم تابستون
اون ور بوم زمستون !
می بینیم که اکثر اینگونه شعرها که به خاطر مشاعره هم ساخته نشده اند در هجو و انتقاد از دیگران هستند . گاهی هم بر علیه یک قوم یا مردم یک شهر و... سروده شده اند ؛ مثل :
عرب در بیابان ملخ می خورد
سگ اصفهان آب یخ می خورد
بعید نیست که برخی از این ابیات از شعر و شاعرانی مشخص آمده باشند که ما نمیدانیم و لاادرایی شده ایم ؛ امٌا در ارزش این شعرهای به نظر برخی مبتذل ... همین بس که در زندگی روزانه مردم کاربرد دارند ؛ حال آنکه فلان شعر فرخی سیستانی را ممکن است هرده سال یک بار هم یکنفر نخواند! .
درست است که اکثر اینگونه شعرها ( بر آمده از جامعه ای مملو از آسیب های اجتماعی ) در هجو و انتقاد اند ؛ امٌا غالبا" دارای طنزی دلنشین نیز هستند ؛ مثل :
تیر مژگان تو از عینک پشت
زد به قلب اخوی بنده را کشت !
مردمی – کاربردی بودن شعرها بحثی است که در ادبیات پایان ناپذیر خواهد بود . فیس بوک را نگاه کنید و شعرهائی « لاادری » که جدیدا" بین جوانان ما کاربرد عمومی یافته اند :
گلی گم کرده ام می جویم اورا
به هرگل می رسم می بویم او را
گلی گم کرده ام در باغ هستی
گلم پیدا شده ، آن گل تو هستی !
گاهی اشعاری بسیار بسیار سست در این میان مطرح می شوند ؛ مثل :
گل سرخ و سفید لوله – لوله !
فراموشم مکن فلانی کوتوله !
نمک در نمکدان شوری ندارد
دل ما طاقت دوری ندارد
شما چند بیت از چنین شعرهائی را می شناسید ؟ چند بیت را حاضرالذهن هستید ؟ چند بیت را حاضرید برای من بفرستید ؟ . 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : آموزش شعر , تفریح با شعر , مسامحه در شعر خوانی , شعرهای بی نعنی مردمی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 723 تاريخ : 13 ارديبهشت 1392 ساعت: 23:0

در زبان فارسی سنٌتی « شاه » به معنی « هرچیز بزرگ و مهم و برتر از نظایر خود » یا به طور کلٌی بزرگترین ، و اگر دقت بیشتری داشته باشیم به معنی کار آ ترین و موثرترین ، یا اثربخش ترین بوده است ؛ مثل شاهراه ، شاهکار ، شاهپر ، و شاه بیت .
پنجاه سال قبل از این ، ابیات مردم پسند ، مشهور و متداولی وجود داشت که همه آنها را شاه بیت می خواندند ؛ مثل :
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود
 یا 
هرکه نان از عمل حویش خورد 
منٌت حاتم طائی نبرد
یا میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است 
و گاه این شاه بیت به چنان درجه ای از اهمیت می رسید که نه تنها سایر ابیات شعر مربوطه را تحت الشعاع خود قرار می داد ، بلکه گاه حتی با جمع خصائص مثبت آنان در خود ، آنان را عملا" از حیٌز انتفاع و کاربرد نزد مردم می انداخت به نحوی که دیگر کمتر کسی می دانست که این شاه بیت ، یا در هر حال بیت ، که اینک به صورت یک تک بیت رواج یافته یود از کجا آمده است ؟ جزو کدام شعر بوده است ؟شاعرش کیست ؟ و...
چنین تک بیت هائی را ما در زبان فارسی بسیار داریم ؛ به خصوص که هم کاربردی بوده اند ، هم آسانتر از تمام یک شعر از حفظ می شده اند ؛ هم بیشتر به یاد میمانده اند ؛ و هم مختصر و مفید در محاورات و نوشته های ادبی و غیر ادبی مردم بکار می رفته اند و این تکرار عمومی و کاربردِ ، بازهم بیش از پبش بر نقش و اثرگذاری آنان می افزوده است .
تک بیت ها نه تنها از نظر اقتصادی از صرف هزینه و زمان در بخش شعر و ادبیٌات می کاهند؛ بلکه تاریخ نشان داده است که چون به ایجاز آمده اند ، مختصر و مفید و کاربردی تر اند ؛ مطلوب تر واقع شده با تکرار در گفتار و نوشتار عمومی و روزمرٌه ، نقش و جایگاه والاتری می یابند .
سرانجام این که چون تک بیت ها مخاطب و کاربرد بیشتری می یابند اثر بخش تر شده نه تنها شاه بیت بلکه می توانند « شاه شعر » نیز لقب بگیرند .
 

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : تک بیت , شاه بیت , مختصر و مفید , ایجاز , اقتصاد شعر , علیرضا آیت اللهی , نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 635 تاريخ : دوشنبه 23 ارديبهشت 1392 ساعت: 19:54

 
شاعر از جامعه بر آمده است ؛ و بر جامعه می افزاید .
 
در هر شعری که شاعر می سراید سه عامل « تعلیم » ، « تحریک » و « تشویق » موثر واقع می شوند . اکثر قریب به اتفاق شاعران « آئینه ی جامعه ی خود » اند ؛ و معمولا" هر شعر و نوشته ای از آنان می بینیم انعکاسی از آن چیزی است که به آنان آموخته ایم . این آموخته ها یا فرهنگ اکتسابی شاعر در زمانی که احساسات وی تحریک می شوند ممکن است به زبان شعر در آیند یا متن یک نوشته قرار گیرند ؛ تولید فرهنگ و هنر بخش مهمی از ریشه خود را در آب و گِلِ آموزش های کودک و نوجوان دارد . امٌا همین که نوجوان تحریک شد و اثری پدید آورد آن اثر خود به خود پذیرفته نیست .؛ اجتماعی محسوب نمی شود ، و همین که اجتماعی محسوب نشود جزو ادبیٌات جامعه هم به شمار نمی آید .
پذیرش جامعه مهم ترین عامل تصویب یک اثر ادبی است ؛ و به این منظور شعر باید به حدٌ کافی فصیح و بلیغ باشد . شعری ممکن است فصیح ، یعنی روشن ، روان ، قاعده مند ، مورد پسند عموم مردم ، و نهایتا" گوشنواز و روحپرور و دلنشین و دلنواز باشد امٌا بلیغ نباشد ؛ که این بلاغت به نظرما از فصاحت کلام مهمتر است . شعر بلیغ یعنی این که مخاطبش را شاد یا غمگین کند ، و وی را به کاری وادارد یا از کاری باز دارد . شاعر ممکن است طی منظومه ای بلند از قصیده یا مثنوی با وجود مشغول داشتن مخاطب خود و تا حدودی فصاحت کلام ، نتواند مقصود خود را به خواننده و شنونده شعرش برساند و به اصطلاح « شعرِ دارای بلاغت »  سروده باشد ؛ و ممکن است تنها در یک بیت از یک شعر یا حتی یک بیت مستقل ، به بهترین وجه ممکن پیام خود را به مخاطبش برساند ؛ و وی را تحت تاثیر قرار دهد .
در نظر اوٌل پذیرش شعر بر دونوع است :
پذیرش مجازی که مثلا" شاعری درباری شعری در مدح شاه ، یا آنچه که خوشایند و به نفع شاه می بود ، می سرود و وقتی که آن را در همایشی قرائت می کرد جماعت به شدت برایش کف می زدند ؛ شعرش در مطبوعات متعدد منتشر می شد ، و دیوانش را می خریدند ... و امٌا نمی خواندند و مورد استفاده قرار نمی دادند .
پذیرش حقیقی شعر موقعی است که اعضاء جامعه یا مردم آن را بکار گیرند . اینجاست که شاعر تشویق می شود که باز هم اشعاری به همین منوال بسراید و این منوال خواه ناخواه مکتب شعری وی را تشکیل می دهد .
آنچه که سبب نقش و جایگاه یک شعر در یک جامعه می شود ، تنها « شهرت » ( غالبا" زود گذر ) شاعر ، یا اصل شعر نیست ؛ بلکه خواست یا سلیقه ی مخاطب است که از شعر در جامعه بخشی از ادبیات جامعه ، و از آنجا فرهنگ و روابط اقتصادی - اجتماعی جامعه و چه بسا انگیزه های اختراعات و اکتشافات ، و پیشرفت های تکنولوگیکی را پدید می آورد :
توانا بود هرکه دانا بود 
ز دانش دل پیر برنا بود
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر٫ شاعر ٫ فصاحت ٫ بلاغت ٫ تعلیم ٫ تربیت ٫ تشویق ٫ تحریک ٫ پیام ٫ اثربخشی ٫, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 676 تاريخ : دوشنبه 23 ارديبهشت 1392 ساعت: 17:02

 
هرچند هم که شاعر ، روحیٌه ای صلح طلب و زیبائی پسند و نهایتا" مثبت داشته باشد؛ و به اصطلاح « آقا » یا « خانم » ، دارای زادگی و اصالت باشد ؛ نمی تواند تحت تاثیر « محیط شعری » قرار نگیرد و این محیط نیز گویا از همان روز نخست ، شعرا را به سه گروه اساسی تقسیم کرده است :
- شعرای مردمی ، و روشنگر و درواقع صاحب اِشعار .
- شعرای شهرت طلب متفنٌن و در واقع بیکار و بیعار در دنیای شعر .
- شعرای مجیز گو ، جیره خوار حکومتی ، و یه اصطلاح عوامِ امروزی ذاتا" مدٌاح و پاچه خار ...
... که گروه اخیر اصولا" بی شخصیٌت و فرصت طلب و « شعر به مزد » هستند و بر ایشان فرقی نمی کند : اگر حیدری برسرکار بیاید مدح او را می سرایند و اگر نعمتی بر سریر قدرت باشد ثنای وی را می گویند ... مثل وحشی بافقی که مدح نعمتی ها را می گفت ، و « شاعر پیشگی » را بسیار پر درآمد تر از معلمی میدید ؛ و در این ورطه گاه مجبور به دفاع از خود تا حدٌ حمله هائی دور از ادب و ناشایست در ادبیٌاتِ فرهنگ بزرگی چون فرهنگ پارسی می گردید .
وحشی بافقی که تقریبا" همه نوع شعری از غزل ، قصیده ، مثنوی ، رباعی ، دوبیتی ، و... به خصوص ترجیع بند و ترکیب بند و قطعه سروده است بیگمان با اشعاری چون « دوستان شرح پریشانی من گوش کنید » ، « ای گل تازه که بوئی ز وفا نیست ترا » ، « ما گوشه نشینان خرابات الستیم » ، « زیباتر آنچه مانده به بابا از آن تو » ، و...و...و... همران با سعدی و حافظ یکی از سه شاعر بزرگ ایران ، یا حدٌ اکثر با مولوی و سعدی یکی از پنج شاعر بزرگ ایران است ...  چرا می بایست در جامعه ای « بدفرهنگ » و « کج فرهنگ » کارش به جائی برسد که با طبعی چنین سرشار، زیبا ، روان و روح انگیز ؛ به خصوص در مقابله با شعرای رقیب ، امٌا ضعیف و جیره خوار زیاده خواه ، کارش به جائی برسد که هجویه هائی دور از شان و منزلت خود بسراید ؟ .
نه تنها « محیط اجتماعی » و « فرهنگ عمومی » بلکه اکثرا" حتی محیط به اصطلاح ادبی به حدٌی بر شاعر فشار می آورند که وی را با همه ی سعه ی صدر، و مقاومت ، نهایتا" به سرودن هجویه و ذمٌ و تقبیح می کنند . 
تک بیت « لعنتی..» شاعر این سایت در خرداد 1341 ، و البته در دوران نوجوانی ، که دردوپست قبل از این آمد ناشی از چنین محیطی بوده است و لاغیر .
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : محیط فرهنگی , محیط شعری , هجویه , وحشی بافقی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 696 تاريخ : دوشنبه 23 ارديبهشت 1392 ساعت: 1:34

 لعنتی ، بی پدر ، سگ هار است

خلق و خویش مثالِ یک مار است

گروه : کهن

نوع : تک بیت 

رده : هجویه

نام : لعنتی

شاعر : علیرضا آیت اللهی

تاریخ : تابستان 1343

مکان : باقی آباد یزد

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن ٫ تک بیت , هجویه ٫ لعنتی ٫ علیرضا آیت اللهی ٫ تابستان 1343 ٫ باقی آباد یزد, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 635 تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:55

 

 حق ، علی

در می زنند ، کیست ؟
- گوید که « حق ، علی » فریاد رس بود
گوئید ! : « حق ، علی » فریاد رس بود ؟! .
پس ما چکاره ایم ؟
راه سفر بگیر
از انتهای کوچه ...
خواهی رسید ؛ پس 
منظور خود بخواه !
گروه : آزاد
نوع : نیمائی
رده : طنز
نام : حق = علی ؟!
شاعر : علیرضا آیت اللهی
زمان : پائیز 1345 
مکان : تهران ، سلسبیل
ویرایش نشده 
منتشر نشده
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 593 تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 ساعت: 1:43

« شعر نگو ! »

بیگمان شاعری که از کودکی و نوجوانی ، یا کم سوادی و کم اطلاعی ، شروع به سرودن شعر می کند فاقد استقلال و آزادی است ؛ و این نسل های قبلی هستند که وی را راهنمائی ( یا منحرف ) می کنند ؛ و « شخصیٌت » شعری وی را شکل می دهند . قریحه ی شاعر هرچه که باشد تحت تاثیر غرایز و انگیزه ها ی نسبتا" ارثی و به خصوص آموزش های فرهنگی جامعه خود قرار می گیرد .
من در جامعه ای متولد شدم که شعر گفتن چندان حُسن و به خصوص هنری چندان ارجمند ( و نان در آور ) محسوب نمی شد ؛ و گاهی نشانه ای بود از نوعی نا بهنجاری ...
خانواده های مذهبی و قدیمی شهر من نسبت به شعر و شاعری به نوعی به دیده اکراه نگاه می کردند ؛ برای بسیاری از آنان شعر گفتن فعالیتی عبث و بیهوده بود ؛ و اگر نه این اصطلاح مشهور از کجا آمده است که : « شعر نگو ! » ...  مگر این که شعر هدفی میقٌن و مردم پسند داشته باشد ؛ و از اینجاست که در سال 1335 شعری برعلیه دولت دکتر اقبال ! و در سال 1339 شعری در مدح و منزلت قرآن مجید سرودم .
شعر در دهه ی 1340 نقش اقتصادی خود را از دست داده بود؛ و تاکید اولیاء بر شکل گیری و افزایش توانائی اقتصادی و کسب در آمد فرزندشان بود که در این باره تعلق وی به دنیای شعر و شاعری را به نوعی انحراف از بطن زندگی می دانستند ؛ و اگر وی را از شعر خواندن و شعر سرودن منع نمی کردند لااقل تشویق یا آنچنان تشویقی هم نمی کردند .
مخالفت شدید پدرم با خرید دیوان حافظ که در 13 سالگی خریدم ( و هنوز هم دارم ) ؛ و با انتخاب رشته ادبی برای ادامه تحصیل در دبیرستان را هیچگاه از یاد نمی برم . برای روحانیون آن روزها دیوان حافظ خواه نا خواه مُبَلِغِ  می گساری و عشق حیوانی و...و... بود ؛ امٌا مگر انسان می باید دست از تمام غرائز خود بردارد و جوکی و مرتاض شود ؟! مگر عشق به دیگری منتج به « النکاح سنٌتی » و نهایتا" بقاء نسل و بقاء انسانیٌت نیست ؟ مگر مرحله ی نخست عرفان نیست ؟...
و از آنجا بود که نخستین شعری که در جوانی سروده ام ، بنام « ای گل ناز و هوسباز ... » و چند روز قبل برحسب تصادف ، پس از نیم قرن ، آن را یافتم ، در چنین عشقی بود ! ، آن را پنهان کردم که هیچ بزرگتری متوجه نشود ! « استقلال » و « آزادی » نداشتم ...
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شخصیٌت شعر ٫ شکل گیری شعر ٫ شخصیٌت شاعر ٫ فرهنگ جامعه ٫, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 692 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:44

زدست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بردیده تا دل گردد آزاد
بابا طاهر همدانی 
*
ای روی تو مهر عالم آرای همه
وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به از منا وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
ابو سعید ابوالخیر
*
بوره سوته دلان گرد هم آئیم
سخن واهم کریم دلها گشائیم
ترازو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوته تریم سنگین تر آئیم
بابا طاهر همدانی
*
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پرکرد زدوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است زمن برمن و باقی همه اوست
خواجه عبدالله انصاری
*
تن نازک میان پبرهنت
گوئیا پرگل است پیرهنی
باد اگر در من اوفتد ببرد
که نمانده ست زیر جامه تنی
سعدی شیرازی
*
دل عاشق به پیغامی بساجه
خمار آلوده با جامی بساجه
مرا کیفیٌت چشم تو کافی است
 

قناعتگر به بادامی بساجه
باباطاهر همدانی 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 558 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:44

 در بند خزن و اندوه تسلیم مرگ گشتم

واز دوری و فراقت محزون به کوه و دشتم
ای صاحب کرامت اندک ترحمی کن
نامه نگار بهرم کز بهر آن نشستم
جهانگیری
*
به مژه دل زمن بدزدیدی
ای به لب قاضب و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل زمن ببری
این شگفتی که دید دزد به مزد
ابوسلیک گرگانی
*
از دور به دیدار تو اندر نگرستم
مجروح شد آن دیده پرحسن و ملاحت
از غمزه تو خسته شد آزرده دل من
وین حکم قضائیست جراحت به جراحت
ابوشکور بلخی
*
منم آنکه خدمت تو کنم و نمی توانم
توئی آنکه چاره من کنی و نمی توانی
دل من نمی پذیرد بَدَلِ تو یار گیرم
به تو دیگری چه ماند تو به دیگری چه مانی
حواجه نصیر الدین طوسی
*
یارب که زمانه دلنوازت باشد
ایٌام همیشه کار سازت باشد
رخش تو شپهر و زین رخش تو هلال
خورشید به جای طبل بازت باشد
وحشی بافقی
*
ایزد دلکی مهر فزایت بدهد
زین به نظری به این گدایت بدهد
خوبی و خوشی و دلفریبی و جمال
داری همه جز وفا ، خدایت بدهد !
اثیر الدین اخسیتکی
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 681 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:42

 صنمی برفروخت چهره چو مهر

کز تجلٌیش سوخت خرمن ماه
ذقن سیمگونش افکنده
عقل را اوٌلین قدم در چاه
جیحون یزدی
*
دیدمش شمع به کف سوی مزاری می رفت
شمع از عکس جمالش به گداز آمده بود
از سر خاک شهیدانش قیامت برخاست
جان مگر در تن این طایفه باز آمده بود 
حکیم یزدی
*
سوز جگر شمع ز پروانه بپرس
واز باده پرستان ره میخانه بپرس
سروی تو پریچهره و من دیوانه
جانا سخن راست ز دیوانه بپرس
خواجو کرمانی
*
تو که نوشم نه ئی نیشم چرائی
تو که یارم نه ئی پیشم چرائی
تو که مرحم نه ئی ریش دلم را
نمک پاش دل ریشم چرائی
بابا طاهر همدانی
*
اگر دل دلبره دل بر کدومه
و گر دلبر دله دل را چه نومه
دل و دلبر به هم آمیته بینم
ندونم دل که و دلبر کدومه
باباطاهر همدانی
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 795 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:40

مرا امروز آن گل گفت در گوش
که فردا صبح با من کار دارد
خدای من چه می خواهد بگوید؟
چه مقصودی از این دیدار دارد ؟
ایرج دهقان ملایری
*
گفتمتت دم مزن از عشق ! دلا نشنیدی ؟
این زمان خاطر خرٌم نه تو داری و نه من
ی دل از درد تو می نالی ومن بی طاقت
چاره صبر است که آنهم نه تو داری و نه من
شجاع

*
جام اوٌل را زمی پرکردم و تا سرکشیدم
دوستم از در رسید و گفت : هان ، دیدم چه کردی
شد به این زودی فراموشت که از مستی چه دیدی ؟
باز هم می می خوری ! آخر تو دیشب توبه کردی
پیوسته :
او چنان چون روزه داری ، دید بر خوان روزه خواری
من به لب لبخند و جامی پرزمی در دست بودم
گفتمش : هشیار هرگز توبه از می کی نماید ؟!
جانِ من ! دیشب اگر هم توبه کردم مست بودم 
شجاع
*
قدٌ تو نه آن سرو روانست که بود
چشم تو نه آن آفت جان است که بود
هرچند که حُسن تو نه این بود که هست
باز آی که عشق من همان است که بود
شهریار تبریزی
*
جز ما اگرت عاشق شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گرهست بگو ، نیست بگو ، راست بگو !
مولوی بلخی
*
هرشب ز غمت تازه عذابی بینم
در دیده به جای آب خوابی بینم
و آنگه که چو نرگس تو خوابم ببرد
آشفته تر از زلف تو خوابی بینم
مهستی گنجوی
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 568 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:35

 آن پنجاه سال قبل کاربرد شعر در محاورات روزانه و نوشته ها و حتی گاهی نامه ها بسیار بسیار بیش از امروز بود ، هرکسی سعی می کرد شعر بیشتری بداند و به خصوص از حفظ داشته باشد که کاربردی تر از همه هم« تک بیت های » نغز و مشهور بود که آنچه را تا سال 1344 یادداشت کرده بودم برایتان آوردم ؛ با این توضیح که از حفظ داشتن و کاربرد شعر به جای خود نشانه ای از سواد و معلومات هم به شمار می رفت .

به دلیل این « نوعِ کاربرد » در آن زمانه بیشتراتکاء بر تک بیت ها بود که کوتاه و موجز باشند و پس از آن نیز تاحدودی بر دوبیتی ها .
تعداد سه مصراعی بسیار معدود بود ، امٌا در هر حال برخی از آنها نزد کثیری از مردم شناخته شده بودند مثل این سه مصراعی :
گفتم مگرت پسته نهان در سخن است
سنگم به دهان زد که چه جای سخن است ؟
گفتم بلی این « جواب دندان شکن » است
این سه گانه از آیتی یزدی است .
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : سه گانی ٫ آیتی یزدی ٫ جواب دندانشکن, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 559 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:16

 نازت بنازم

ای گل ناز و هوسباز من این نازت بنازم
تازگی نازت اَمَل شد نازنین نازت بنازم

نازنینا سوختی جانم ، مکُش ! ای بی مروٌت !
یک ترحم بی نوا را ، تا نوا سازت بنازم

باز هم نرگس شهلای تو مست است ! عزیزم !
عندلیبم ! لعبتم ! بگذار تا « رازت » بنازم

یک نفس را با اسیر غم چرا باید حذر ؟ هان ؟!
به خدا ... بگذار تا ای بی وفا بازت بنازم

آیتم ! عاشق اَلَستم ؟ وای ای معشوق زیبا
رحم برعاشق بیدل ! « غلط انداز » ت بنازم

 

گروه : کهن
نوع : غزل ( چامه )
رده : عاشقانه 
نام : نازت بنازم
شاعر : علیرضا آیت اللهی 
زمان : آبان 1343
مکان : یزد
تقریبا" ویرایش نشده
تا این ماه منتشر نشده

 

 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , علیرضا آیت اللهی , نازت بنازم ,غزل , عاشقانه, زمستان 1340 , یزد , ویرایش نشده, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 667 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 1:53

کلیم کاشانی :
از هنرحال خرابم نشد اصلاح پذیر - همچو ویرانه که از گنج خود آباد نشد
*
وامق یزدی :
مشکل علاج درد دل ما کند کسی - آن نیست دردِ ما که مداوا کند کسی
*
بیضائی کاشانی :
 

 

قدی رعنا رخی زیبا ، لبی شکر فشان دارد

 

 

                                بیانی گرم و روح افزا ، نگاهی دلستان دارد
*
وامق یزدی :
چنان در دیده اش خوارم که می دانم پس از مردن
                                               اگر روید گُلم از گِل به چشمش خوار می آید 
*
دکتر رسا :
مراد دشمن اگر ضعف و خواری من و تست
                                                  ز سست عهدی و ناپایداری من و توست
*
وفا یزدی :
گرچه کارم به مسیحا دمی افتاده دریغ - درد آنست که این دردِ مرا درمان نیست
*
وفا یزدی :
مکن ای دل ز مرگ اندیشه جانان - نگیرند از تو جانان ، حرف جان است
*
وفا یزدی :
رفت و با مدعی آن سرو روان باز آمد - مرگ من بین که به همراهی جان باز آمد
*
وقاری یزدی :
اگرم زاهد شهر از نظر انداخت چه باک
                                                  سایه پیر مغان از سر ما کم نشود
*
سعدی شیرازی :
 

 

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

 

 

                                   چه کنم ، نمی توانم که نظر نگاه دارم !
*
پروین یزدی : 
دلی که دست تو دادم به نام هدیه عشق - روا نبود که آم را چو جان خون سازی
*
دکتر رسا :
عشق را نازم که ناز عالم امکان از اوست
                                               عالم و آدم همه فرمانبر و فرمان از اوست
*
لاادری :
عاشق بیدل کجا با خلق عالم کار دارد - بگذرد از هردو عالم هرکه عشق یار دارد
*
عرشی یزدی :
از شکوه توان بست لب امٌا نتوان کرد - منع نگه این چشم به حسرت نگران را
*
دکتر رسا :
خداست یار کسانی که یار یکدگرند - زراه مهر و وفا دوستدار یکدگرند
*
جامی تربتی :
آن ترک شوخ بین که چه مستانه می رود
                                                شهری اسیر کرده سوی خانه می رود 
*
طوبی یزدی :
نگار من چو زنی شانه بر دو زلف سیاه - فتاد اگر ..ری روی خاک جان من است

*
 

خاموشی یزدی :

 

 

 

 

جانا پی خرابی دل اینقدر مکوش - گیرم دل من است مگر خانه تو نیست ؟ 

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : تک بیت , زیبا , عاشقانه , شاعر ناشناس , شعر جوان پسند, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 763 تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:32

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 514 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392 ساعت: 23:35

 

قسمی یزدی :
از قرب غیر هیچ دلم بیقرار نیست - زیرا که لطف و مهر تو را اعتبار نیست
*
لاادری :
من رشته محبت تو پاره می کنم - شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم
*
قصٌاب یزدی :
خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار - فرصت نمی دهد که تماشا کند کسی
*
لاادری :
هر رشته گسست میتوان بست - امٌا گرهیش در میان هست
*
قضائی یزدی :
داد آن کو به تو این خوبی و زیبائی را - کاش میداد به من صبر و شکیبائی را
*
لاادری :
نامه را چون میبری قاصد زبانی هم بگو - نامه را آهسته بگشا دل در آن پیچیده است
*
قضائی یزدی :
هرگز از قاصد ندارن یاد پیغام تو را - زانکه از خود می روم چون میبرد نام تو را
*
دکتر ایرج دهقان :
این بار دل نوید ظفر می دهد مرا - کان گل ز عشق خویش خبر می دهد مرا
*
قضائی یزدی :
در خواب دست مدعی بر زلف جانان دیده ام - دیشب من آشفته دل خواب پریشان دیده ام
*
نواب یزدی :
غیر از غم تو نیست به عالم مرا غمی - امٌا غم تو را نفروشم به عالمی
*
وامق یزدی :
از ضعف زدم تکیه به دیوار و نگفتی - کاین صورت بیجان که به دیوار کشیدست ؟
*
سعدی شیرازی :
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی - غنیمتی است دمی روی دوستان بینی
*
وامق یزدی :
مشکن دلی که چشم امیدش به دست توست - خواهد بر او گذشت ولیکن شکست توست
*
فردوسی :
از این پنج شین روی رغبت متاب - شب و شاهد و شهد و شنع و شراب
*
وامق یزدی :
کمال عشق را پروانه دارد - که هیچ از سوختن پروا ندارد
 

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : تک بیت , زیبا , عاشقانه , شاعر ناشناس , شعر جوان پسند, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 549 تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:28

 

 از سعدی :

آیا وجود حاضر و غایب شنیده ای ؟ - من در میان جمع و دلم جای دیگر است
*
فدائی یزدی :
چشم مستت که مرا داد جفاکاری داد - شب تو را خواب و مرا محنت بیماری داد
*
لاادری :
طبیبان بر سر بالین من آهسته می گویند - که امشب تا سحراین عاشق بیچاره میمیرد
*
فرخی یزدی :
خواست تا موسای عقلم رو به سوی دل کند - عشق گفت این کوی جانان است کوه طور نیست
*
شفائی اصفهانی :
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را - چندان امان نداد که شب را سحر کند
*
افسونی یزدی :
به هجرت زنده ام میبایدم کشت - که در عشق این گنه بخشیدنی نیست
*
سعدی :
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز - کان سوخته را جام شد و آواز نیامد
*
رهی معیٌری :
بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار - بر بساط سبزه و گل سایه پروانه ام
*
فرخی یزدی :
مگر آن زلف پیچشی دارد - که شب و صبح بر سر قدم است
*
قبولی یزدی :
نام رقیب بر لب جانان من گذشت - واقف نشد کسی که چه بر جان من گذشت
*
قسمی یزدی :
باکم از کشته شدن نیست ولی میترسم - که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
*
قسمی یزدی :
نگویمت مکش امٌا چنان بکس که اگر - به روز حشر ببینی مرا خجل نشوی
*
امٌ هانی یزدی :
در بوستان چو چشم تو آغاز ناز کرد - سوسن زبان طعن به نرگس دراز کرد
*
جیحون یزدی :
یک سلسله عاقل را دیوانه اگر خواهی - زلفین مسلسل را شوخی کن و بر هم زن
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : تک بیت , زیبا , عاشقانه , شاعر ناشناس , شعر جوان پسند, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 556 تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:27

 

سابقا" ، بعنی مثلا" همان 50 سال قبل ، خیلی بیش از امروز به « تک بیت » ها اهمٌیت می دادند و آنها را در محاورات روزمرٌه و نوشته هائی گوناگون بکار می بردند .

تک بیت ها یا به خاطر اهمٌیت خاصشان از اشعار شعرا بیرون کشیده شده بودند ؛ یا اصولا" به صورت تک بیت وجود داشتند ؛ و باز یا سراینده ای مشخص داشتند یا اینکه اصولا" سراینده برخی از تک بیت های مشهور ، مشخٌص نبود . کاربرد تک بیت ها حاکی از سواد و معلومات بکار برنده بود و طبیعی بود که جوانی جویای نام چون اینجانب هم به منظور استفاده ی هرچه بیشتر به جمع آوری و یادداشت آنها بپردازد ؛ مثل :
از سعدی :
قادری بر هرچه می خواهی مگر آزار من - چون که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست 
*
از سعدی :
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن - بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
*
لا ادری ( نمی دانم ) :
ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است - چه جای فرق که زیبا زفرق تا قدمی
*
لاادری :
یارب این قطره خون کو را همی خوانند دل - تا کی از بیداد مه رویان ستم باید کشید
*
وحشی بافقی :
رسم کجاست تو بگو در کدام ملک - دل می برند و چشم به بالا نمی کنند 
*
وحشی بافقی :
کو چنان یاری که داند قدر اهل درد چیست  - چیست عشق و کبست مرد عشق ودرد مرد چیست
*
فرخی یزدی :
تپیدن های دلها ناله شد آهسته آهسته - رساتر چون شود این ناله ها فریاد می گردد
*
لاادری :
ناله را هرچند می خواهم که آسان برکشم - سینه می گوید که من تنگ آمدم فرباد کن
*
وحشی بافقی :
پروانه ام و عادت من سوختن خویش - تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد
*
حافظ :
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه - که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
*
صائب تبریزی :
حُسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست - پیش مردم شمع در بر می کشد پروانه را
*
رهی معیٌری :
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت - با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد
*
عاشق اصفهانی :
پروانه صفت چشم بر او دوخته بودم - وقتی که خبردارشدم سوخته بودم    
 
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 798 تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:25

 

 

از استاد دکتر شهریار :

 

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست

 

از آیت یزدی ( نگارنده ی این وب ) :

 

ای گل ناز و هوسباز ، من این نازت بنازم

 

از سعدی شیرازی :

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

 

از خواجه نصیر الدین طوسی :

 

منم آنکه خدمت تو کنم و نمی توانم

 

از وحشی بافقی :

 

ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند

 

از وحشی بافقی :

 

یارب که زمانه دلنوازت باشد

 

از دکتر حمیدی شیرازی :

 

دیدمش آخر بکوری ِ چشم من آبستن من 

 

از حافظ شیرازی :

 

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

 

از اثیر الدین اختیسکی :

 

ایزد دلکی مهر فزایت بدهد 

 

از فرخی یزدی :

 

به کوی نا امیدی شمع آسا محفلی دارم .

 

از استاد دکتر محمد حسین شهریار :

 

برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردم

 

از همام الدین تبریزی :

 

ساقیا بر سر جان بار گرانست تنم 

 

از محتشم کاشانی :

 

روی ناشسته چو ماهش نگرید 

 

از یغما جندقی :

 

نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم 

 

از ابو القاسم لاهوتی :

 

عاشقم عاشق به رویت گر نمی دانی بدان

 

از مولوی بلخی :

 

دوش چه خورده ای بتا ؟ راست بگو ! نهان مکن !

 

از محمد علی حیران یزدی :

 

ز یک کرشمه چنان برده ساقی از هوشم

 

از محمود فرساد :

 

به جهان خرٌم از آنم که نگاری دارم 

 

از دکتر حمیدی شیرازی :

 

ای که در ناز و جفا شهره و انگشت نمائی

 

از حافظ شیرازی :

 

آن کیست کاز روی کرم با من وفاداری کند

 

از عباس فرات یزدی :

 

کجا سروی به بالای تو باشد

 

از حسن هنرمندی :

 هیس ، آهسته ! یاس در خواب است
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعرهای گزیده ( منتخب ) ٫ غزلیات گزیده ٫ و, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 940 تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 ساعت: 10:23

لینک دوستان

خبرنامه